واژگان کلیدی: اندیشه‌‌‌ی سیاسی، تمدن اسلامی، سده‌‌‌ی پنجم، اهل سنت، گزارش و بررسی. 



دیباچه: 

سده‌‌‌های چهارم و پنجم هجری قمری، دو قرنی هستند که نویسندگان و محققان، آن‌‌‌ها را «قرون طلایی تمدن اسلامی» نامیده‌‌‌اند. پس از پایان نسبی فتوحات و گسترش مرزها، مناطق پهناوری از مناطق شمالی آفریقا و جنوب اروپا تا نواحی غربی هندوستان صحنه فعالیت‌‌‌های فقهی، کلامی، فلسفی و هنری بودند. البته منازعات سیاسی و خطرهای فرقه‌‌‌گرایی و همچنین آغاز تهدیدات جنگ‌‌‌های صلیبی، دیگر شئون جوامع اسلامی را رقم می‌‌‌زد. در چنین احوالی غزالی به سال 450ق. در قریه‌‌‌ی طابران توس، به دنیا آمد و پس از 55 سال عمر پرفراز و نشیب، در سال 505ق. در همین شهر چشم از جهان فروبست. از غزالی آثار متعددی در حوزه‌‌‌ی علوم اسلامی به جا مانده که سرآمد آن‌‌‌ها دایرة المعارف احیاء علوم الدین است. غزالی در باب تفکرات سیاسی خویش معتقد است که دنیا جز به اعمال آدمیان قوام نمی‌‌‌یابد وی کردار و رفتار آدمیان را به اقسام گوناگون تقسیم می‌‌‌کند. و در نخستین بخش، مهم‌‌‌ترین اصل را «سیاست» قرار می‌‌‌دهد که اصلاح آدمیان را بر عهده دارد و نقطه پیوند فعالیت‌‌‌های اجتماعی انسان و همیاری در تنظیم دنیا در جهت فراهم کردن بهره‌‌‌گیری از آخرت است. سیاست که به گونه خاصی از منظر اسلام مد نظر است شامل سه پایه می‌‌‌شود. پایه‌‌‌ی اول، توجیه به منزله قوام جامعه اسلامی، پایه‌‌‌ی دوم، اجتناب و دوری از معاصی و گناهان و پایه‌‌‌ی سوم، عمل به اوامر و دستورهای شرع است. ضرورت دارد که برای درک بهتر اندیشه سیاسی غزالی، نخست اوضاع و خصوصیات روزگار او را دریابیم و جریانات سیاسی و بحران فکری و عقیدتی دیگر آن عصر را بررسی کنیم تا علل به‏وجود آمدن شخصیت علمی او را بیشتر و بهتر بفهمیم. اساس این مقاله نیز بر این نظر مبتنی است، که اندیشه سیاسی غزالی با اوضاع و خصوصیات روزگار او، درارتباط نزدیک و تنگاتنگ قرار دارد. گذری بر تحولات سیاسی عصر غزالی: غزالی در طرح عقاید سیاسی خود، تحت‏تأثیر بحران‏هایی است که دامن‌‌‌گیر جامعه اسلامی شده بود. فهم اندیشه وی، بدون شناخت زمانه‏ای که در آن می‏زیسته است، امکان‏پذیر نیست. در دوران وی، جامعه‌‌‌ی اسلامی دچار بحران عقیدتی و فکری شده و گروه‏های مختلف عقیدتی و فکری به‏وجود آمده بود که به‏شدت یکدیگر را تکفیر می‏کردند. در واقع، عصر غزالی، اوج منازعات سیاسی و فکری بود. از قرن دوم تا اواخر قرن پنجم هجری، عصر شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی است. در عین‏ حال، این دوره، عصر مجادلات فکری و مذهبی و مناقشات فرقه‏ای نیز بوده و تمام امور سیاسی و اجتماعی تحت تأثیر مذهب قرار داشته است. اختلافات عمیق فرقه‌‌‌های کلامی در تمام نقاط جامعه اسلامی به ویژه در خراسان و بغداد مرکز خلافت اسلامی ازمسایل رایج آن روزگار بوده است. درواقع، منازعات سیاسی و تعصب‏های مذهبی یکی از ویژگی‏های این دوره و زمانه‌‌‌ی غزالی بوده است. بنابراین، زمانه‌‌‌ی غزالی، از ‏لحاظ سیاسی، فکری و عقیدتی، زمانه‏ای آشفته بود. وی در نیمه‌‌‌ی دوم قرن پنجم هجری یعنی در عصر عباسی سوم می‏زیست. این عصر، عصر انحلال و ضعف سیاسی و نظامی و عصر انحطاط و آشوب در اخلاق و جمود و خمود در افکار بود.[1] غزالی در عصری می‏زیست که دین اسلام از مجرای اصلی و صحیح خود، خارج شده و به‏وضعی افتاده بود که پیش از آن سابقه نداشت. اعتقاد مردم در اصل و حقیقت نبوت، سستی گرفته بود و این سستی موجب ضعف ایمان و سستی در عمل به احکام دین شده بود. غزالی دغدغه‌‌‌ای داشت و آن این بود که سبب این سستی عقیده و بی‏ایمانی مردم چیست؟ او چهار گروه را مسبب این امر دانسته و می‏گوید: یکی آنها که در فلسفه خوض می‏کردند. دیگر، آنها که از تصوف دم می‏زدند. سه دیگر، آن‌ها که مردم را به کیش اسماعیلی و باطنی می‏خواندند و چهارم، فقها و متکلمان. غزالی، بحران موجود را ناشی از تشتت فکری و هرج و مرج عقیدتی حاکم بر جامعه اسلامی آن‏روز می‏دید به‏گونه‏ای که در عصر او، اشعری، حنبلی را تکفیر می‏کرد، حنبلی، اشعری را، اشعری معتزله را و معتزله، اشعری را.[2] جامعه اسلامی تقریباً از قرن دوم هجری به بعد گرفتار بحران فکری شده بود. «بحرانی برآمده از حضور یک عنصر «بیگانه» یعنی فکر عقلی یونانی در قالب فلسفه در متن جهانی بر بنیاد دینی».[3] در اصل، حضور فلسفه و تفکر عقلانی در کنار وحی و شریعت اسلامی این سؤال را مطرح کرده بود که چه نسبتی میان «دین» و «فلسفه» وجود دارد. در پاسخ به این سؤال، هرچند در اندیشه‌‌‌ی فارابی و ابن‏سینا تلاش شده بود که نوعی هماهنگی و سازش میان دین و فلسفه برقرار و تضاد میان آن دو پوشیده بماند. فارابی به‏عنوان سرآمد فلاسفه‌‌‌ی سیاسی در جهان اسلام درپی تلفیق و آمیزش عقل فلسفی یونانی با وحی و شرع در اسلام برآمد و دین و فلسفه را دو وجه از یک حقیقت دانست. اما تضاد و ناسازگاری میان «دین» و «فلسفه» در نزد غزالی خود به یکی از جدال‏های فکری عمده تبدیل شد، که جریانات فکری و دینی پس از خود را به‏شدت تحت‏تأثیر قرار داد. در واقع، یکی از مهم‌‌‌ترین بحران‏های فکری و عقیدتی در زمانه‌‌‌ی او، تضاد بین فلسفه و دین بود. جدال و تضاد بین فلسفه و دین، که پژوهش در آن، خود مبحثی دلکش در تاریخ تفکر سیاسی در جهان اسلام است، سرانجام توسط غزالی به‏ سود به نفع دین خاتمه یافت. او در کتاب معروف «تهافت الفلاسفه» که به قصد فلسفه‌‌‌ستیزی و عدم دخالت دادن فلسفه در امور عقیدتی اسلام نوشته شده است و این مسأله را طرح می‏کند که باید فسادی را که از راه نفوذ فلسفه، دامن شریعت اسلامی را گرفته است و آن را در خطر افکنده است، چاره کرد. غزالی بر پایه همین نظریه و گرایش سخت به شریعت و گزاره‌‌‌های اصیل آن، یورش سهمگینی را به فلسفه آغاز کرد و اندیشه فلسفی را از گسترش بازداشت. البته باید در نظر داشت که فلسفه‌‌‌ستیزی غزالی را هیچگاه نباید به معنای عقل‌‌‌ستیزی وی دانست. بنابراین، برخورد غزالی با اساس یونانیت و تفکر استدلالی است از دیدگاه ایمانی، درواقع از آن جهت بود که اسلام واقعی را از تأثیر «یونانی‌‌‌گری» که سال‏ها آن‏را تهدید می‏کرد، مصون بدارد. برای وی، ایمان امری است که نیاز به تأیید عقلی و استدلال فلسفی ندارد. غزالی یکی از هدف‏های اصلی خویش را مبارزه با جریان‏های فلسفی زمان خود قرار داده و می‏خواست ثابت کند که به یاری اسلوب‏های فلسفی نمی‏توان به درک و شناخت حقیقت عینی نایل آمد. از سوی دیگر، دوران غزالی، زمانه‏ای پرآشوب و فعال به‏لحاظ سیاسی نیز بود. اختلافات داخلی میان سلاطین سلجوقی، بویژه نزاع و اختلاف نهاد سلطنت با نهاد خلافت. یکی از این موارد است. به‏طوری‏که دو نهاد خلافت و سلطنت، داعیه‏دار قدرت در جامعه اسلامی شده بودند. در عصر غزالی، از یک‏سو عباسیان، بغداد را مرکز خلافت اسلامی قرار داده بودند و از سوی دیگر، شاهان سلجوقی در خراسان، حکمرانی می‏کردند. در این اوضاع و احوال روابط میان نهاد خلافت و سلطنت، یکی از فرازهای حساس خود را طی می‏کرد. درحقیقت عقاید سیاسی غزالی پیرامون خلافت و سلطنت و ایجاد سازش میان این دو، شکل گرفته و بیشتر حاصل مصلحت‏اندیشی او در توجیه اوضاع موجود است. با توجه به این مقدمات، غزالی از یک‏سو می‏خواست تشتت آراء و هرج و مرج فکری و عقیدتی را که دراثر آن «عاطفه دینی از قلوب مسلمانان رخت بربسته بود از میان بردارد.»[4] دفاع سخت از آراء اهل سنت و حدیث و مبارزه او با جریانات فلسفی، درحقیقت همان تفکری بود که با رواج تعصب مذهبی و سیاست دینی از سوی عباسیان و ترکان سلجوقی هماهنگی بیشتری داشت و تأیید کننده سیاست آنان بود. از سوی دیگر، او با درنظر گرفتن واقعیات سیاسی یعنی پیدایش نهاد سلطنت در مقابل خلافت اسلامی، سعی داشت ضمن پذیرش پادشاهان سلجوقی به‏عنوان دارندگان قدرت مادی و نظامی در کنار خلافت، به تقویت مشروعیت نهاد خلافت بپردازد. 



دورنمایی از افکار سیاسی امام غزالی: 

هنگامی که در صفحات تاریخ را ورق زده و سیر سیاست‌‌‌نامه‌‌‌نویسی توسط اندیشمندان مسلمان را بررسی می‌‌‌کنیم، در می‌‌‌یابیم که آثار ارزشمندی درباره‌‌‌ی مسائل سیاسی نگاشته‌‌‌اند؛ این نگاشته‌‌‌ها در یک نگاه کلی در سه گروه زیر می‌‌‌گنجد: آثار سیاسی-دینی از قبیل: الأحکام السلطانیة از ابوالحسن ماوردی و سلوک الملوک فضل‌‌‌الله روزبهان خنجی. این‌‌‌گونه آثار بر پایه‌‌‌ی آیات‌‌‌الأحکام سیاسی، احادیث و برداشت‌‌‌‌‌‌های مجتهدان دینی نوشته شده‌‌‌اند. آثار سیاسی-فلسفی از قبیل: آراء أهل المدینة الفاضلة از ابونصر فارابی که بر مبنای آرای فلاسفه‌‌‌ی یونان و روم و سیاستمداران ایرانی پیش از اسلام تدوین شده است. آثار سلوکی همچو: سیاستنامه، اثر خواجه نظام‌‌‌الملک طوسی که اساس آن را تجارب سیاسی وزیران و سیاستمداران به همراه آیات و احادیث و اخبار تشکیل می‌‌‌دهد.[5] در این میان غزالی یکی از سرآمدترین چهر‌‌‌ه‌‌‌های نظریه‌‌‌پرداز در پهنه‌‌‌ی فراخ اندیشه‌‌‌های عقلانی و سیاسی جهان اسلام بوده و در تاریخ اندیشه‌‌‌های واقعگرایانه‌‌‌ی اهل‌‌‌سنت مقامی شامخ به خود اختصاص داده است. او کسی است که نوشته‌‌‌ها و تألیفات او بیش از هر متفکر مسلمانی مورد توجه دانشمندان مغرب زمین غرب قرار گرفته است.[6] نکته‌‌‌ای نیک شایسته‌‌‌ی درنگ این است که آثار ماندگار غزالی وی را از مفاخر اسلام و علمای دین قرار داد. اندیشه‌‌‌های عقلی غزالی چه در حال حیات و چه پس از آن در زندگی مسلمان تأثیر گذاشت. تا جایی که برخی گفته‌‌‌اند: غزالی حیات عقلانی مسلمانان را در راهی انداخت که از آن زمان تا کنون به همین راه می‌‌‌رود و موجب تمایز آن از تمدن اروپای غربی است.[7] غزالی یکی از نام‌‌‌آورترین شخصیت‌‌‌های علمی اسلامی-ایرانی است که احیاگر و مجدد سده‌‌‌ی پنجم به شمار می‌‌‌رود. نیکلسون در تمجید شخصیت وی می‌نگارد: «اگر پیامبری بعد محمد(ص) می‌‌‌بود، هر آینه غزالی آن پیامبر بود.»(2) [8]آنچه در تحلیل شخصیت ابوحامد غزالی بیشتر چشم‌‌‌گیر است تألیف همزمان او در دو حوزه‌‌‌ی سیاستنامه نویسی و شریعتنامه نویسی است و همین عامل وی را از همسانان خود متمایز ساخته و حکایت از تسلط و کنجکای فکری شگفت‌‌‌انگیز دارد و چنین می‌‌‌نمایاند که غزالی در تلاش برای رسیدن به معرفتی یقینی است. 



تعریف غزالی از سیاست: 

غزالی سیاست را این‌‌‌گونه تعریف می‌‌‌کند: سیاست، به صلاح آوردن مردم و ارشاد آن‌‌‌ها به راه راست نجات‌‌‌بخش در دنیا و آخرت است.[9] وی نظام دینی را منوط به نظام دنیا معرفی و متذکر شده است که کار دنیا، جز به اعمال آدمیان قوام نمی‏یابد و براساس روابط میان دین و دنیا، سیاست را الفت دادن آدمیان و تجمع آنها برای یاری دادن بر اسباب معیشت و مضبوط دانستن آن معرفی می‌‌‌کند. امام غزالی، نصب و تعیین امام را واجب می‌‌‌شمارد، وی وجوب نصب امام را نه عقلی، بلکه شرعی می‌‌‌داند و با دیدگاهی مقاصدی آن را از نظر شرعی چنین توجیه و تبیین می‌‌‌کند: نظام امر دین، مقصود اصلی شارع است و نظام امر دین تنها به وسیله‌‌‌ی حاکم مطاع تحقق می‌‌‌یابد؛ لذا نصب امام واجب است.[10] غزالی در عمده‌‌‌ی نوشته‌‌‌های خود بر پیوند وثیق دین و پادشاهی یه به تعبیر امروزی دین و سیاسیت اصرار دارد و از آن با تعابیری چون: «الملک و الدین توأمان»[11]، «الدین و السلطان توأمان»[12]، «دین و پادشاهی چون دو برادرند از شکم یک مادر آمده.»[13] 



مراتب سیاست: 

از نگرگاه غزالی سیاست دارای چهار مرتبه است. در مرتبه اول انبیا و سپس به ترتیب سیاست حکام و فقها، علما و وعاظ قرار دارد. این تقسیم بندی چهارگانه از یک سو ناظر بر توان یا شایستگی عاملان سیاست و از دیگر سو ناظر بر مخاطبان و حیطه نفوذ آنان است. سیاست انبیا تمام آدمیان، اعم از خواص و عوام و همچنین «ظاهر» و «باطن» آنان را دربر می گیرد. سیاست انبیا سیاستی کامل است. هم از نظر عامل آن و هم از نظر دربرگیرندگی ابعاد ظاهری و باطنی انسان. مرتبه دوم سیاست، سیاست فقها و حکام است. فقها به ظاهر در اختیار داشتن امتیاز صدور احکام فقهی و حکام نیز به دلیل اینکه از قدرت عینی برخوردارند. هر دو بر ظواهر اشخاص حکومت می کنند. غزالی سیاست علما را در مرتبه سوم قرار می دهد. علما در نظر غزالی نقش مهمی را در اصلاح یا افساد جامعه دارند و حوزه نفوذ آنها نیز عمدتا در بواطن خواص است. در نهایت نیز در مرتبه چهارم سیاست وعاظ قرار دارند. وعاظ براساس پذیرشهای عمومی و بدون آنکه به عمق و کنه قضایا و معارف دینی دست یافته باشند با بواطن عوام نوعی هم‌‌‌ترازی برقرار می کنند.[14] با این وصف مشخص می شود که هدف اصلی سیاست از نظر غزالی اصلاح جامعه و افراد است. انبیا البته به نحوی کامل تمام جنبه های جامعه و افراد مختلف را نظارت می کنند. سایرین هم به عنوان جانشین سیاست انبیا وظایف خاصی را بر عهده می گیرند. عاملان سیاست برای دستیابی به اهداف خود (که در نهایت چیزی جز خیر و مصلحت افراد و جامعه نیست) و متناسب با امکاناتشان از تمهیدات مختلفی استفاده می کنند. اما همه در یک اصل در بین شریکند و آن تلاش برای اصلاح است.. او بر این باور است که هنگام مرگ حکمرانان و پیشوایان، فتنه‌‌‌ها بر‌‌‌می‌خیزد و اگر این امر ادامه یابد و سلطان مطاع دیگری بر سریر قدرت ننشیند، بی‌‌‌نظمی استمرار می‌‌‌یابد و شمشیرها کشیده می‌‌‌شود و قحطی روی می‌‌‌دهد.[15] غزالی پس از بیان پیامدهای ناگوار این قضیه، در ادامه می‌‌‌گوید: برای همین گفته‌‌‌اند: دین و حکومت، چون دو برادر دوقلو هستند و یا گفته‌‌‌اند: دین پایه و اساس و پادشاه نگهبان آن است؛ لذا، هر آنچه بنیان نداشته باشد، محکوم به ویرانی است و هر آنچه پاسدار و پاسبان نداشته باشد، تلف می‌‌‌شود. انجام سخن اینکه اگر مردم با اختلافات طبقاتی و خواسته‌‌‌ها به حال خود رها شوند و حاکمی مطاع نداشته باشند، گرفتار هلاکت می‌‌‌شوند و این دردی است که درمانی جز حکمران قاهر مطاع ندارد.[16] او در کتاب نصیحة‌‌‌الملوک پادشاهان را بسان پیامبران، برگزیده‌‌‌ی خدا و سایه‌‌‌ی هیبت خدا و برگماشته‌‌‌ی او بر خلق خویش می‌‌‌داند.[17](3) غزالی در مقام بیان شرایط والی، اولین شرط ولایت او را عدالت معرفی می‌‌‌کند و پس از آن می‌‌‌افزاید که اصل ولایت داشتن علم وعمل است. غزالی در تعریف و تبیین قاعده‌‌‌ی عدل می‌‌‌نگارید: « و بدان که عدل از کمال عقل خیزد و کمال عقل آن بود که کارها چنان که هست ببیند و حقیقت باطن آن دریابد و به ظاهر آن غره نشود که اگر عقل دارد بداند که این همه چاکر شکم خویش‌‌‌اند و خدمت شهوت و فرج خویش می‌‌‌کنند و آن سجود که می‌‌‌کنند، خویشتن را می‌‌‌کنند و نشان آن است که اگر به ارجاف بشنوند که ولایت و عمل به دیگری می‌‌‌دهند، همه از وی اعراض کنند و بدان والی دیگر تقرب کردن گیرند و هر کجا که گمان برند زر و سیم آنجا خواهد بود، سجود و خدمت آنجا برند؛پس به حقیقت آن نه خدمت کردن است که ان خندیدن است بر وی؛ و عاقل آن بود که از کارها، حقیقت و روح ان بیند نه صورت آن و حقیقت این کارها چنین است که گفته امد و هر که نه چنین داند، عاقل نیست، عادل نیست و جای وی دوزخ است و بدین سبب است که سر همه‌‌‌ی سعادت عقل است.»[18] غزالی در نصیحة‌‌‌الملوک ارتباط بی‌‌‌عدالتی با عذاب اخروی را این‌‌‌گونه بیان کرده است: خداوند جل‌‌‌جلاله سلطان را چشمی روشن بدهاد تا دنیا و آخرت را چنان که هست بیند و رنج در کار آخرت برد و خلق خدای را نیکو دارد که صد هزار خلایق را رعیت وی‌‌‌اند. اگر با ایشان عدل کند، همه شفیع او باشند و کسی را که چندین مؤمن شفیع باشند در قیامت در ایمن خواهد بود از عتاب و عقوبت و اگر با ایشان ظلم کند، همه خصم او باشند و کسی را که چندین خلایق خصم بود، کار وی سخت خطر بود و چون شفیع خصم گردد، کار مشکل شود.[19] از این‌‌‌رو می‌‌‌توان گفت که غزالی نسبت مسایل نظری بی تفاوت نبوده و در جملگی آثار خود برای آن متد و راهکار ارائه می‌‌‌کند. اما باید توجه داشت که غزالی چشم خود را از واقعیات نبسته و هیچگاه زیر بار ستم نرفته است او که شاهد ظلم و ستم پادشاهان بود؛ افزون بر این، غزالی در بسیاری از آثار خویش رهنمودهایی برای کسب موفقیت حاکم به او ارائه می‌‌‌کند. 

برای تفصیل بیشتر این رهنمودها ر.ک: مجموعة رسائل الامام الغزالی(5)رسالة الأدب فی الدین؛ بیروت: دارالکتب ‌‌‌العلمیة، 1409ق. و نیز مجموعة رسائل الامام الغزالی(5)رسالة سر العالمین و کشف ما فی الدارین؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1409ق. 
در نامه‌‌‌ای چنین می‌‌‌نویسد: «قریب یک سال است که از طوس هجرت کرده‌‌‌ام تا باشد که از مشاهده‌‌‌ی ظالمان بی‌‌‌رحمت بی‌‌‌حرمت خلاص یابم؛ چون به حکم ضرورت معاودت دست داد، ظلم هم‌‌‌چنان متواتر است و رنج خلق متضاعف بماند.»[20] امام غزالی قریب همین مضمون را در احیاء نیز بیان می‌‌‌کند و می‌‌‌گوید: در دوران ماهمه یا بیشتر اموال سلاطین، اموال و دارایی حرام است. چگونه این اموال حرام نیستند؟! در حالی که اموال حلال عبارتند از: صدقات و فیء که اکنون وجود ندارد و چیزی از آنها به دست سلطان نمی‌‌‌رسد. آنچه که به دست او می‌‌‌رسد، جزیه است که با انواع ستم و تجاوز گرفته می‌‌‌شود.[21] او در ادامه به بررسی آداب شرعی دیدار با سلطان می‌‌‌پردازد و درباره‌‌‌ی نحوه‌ی برخورد با آنان فتوا می‌‌‌دهد. امام غزالی شرط اصلی پذیرش امام را شوکت و کفایت می‌‌‌داند و در روزگار خود برای سلطان عصر خویش نیز همین شرط را قرار داده است.[22] این شرط وی را می‌‌‌توان به عنوان گامی در مسیر عملی‌‌‌ کردن نظریه‌‌‌ی او دانست.



فرجامین سخن:

پرپیداست که اندیشه‌‌‌های غزالی را نمی‌‌‌توان با مطالعه چند اثر از ایشان استخراج کرد بلکه تفوق بر آراء و نظریات سیاسی آرمان‌‌‌خواهانه و واقع‌گرایانه‌‌‌ی او نیازمند کنکاش و پژوهش عمیق در جملگی آثار اوست. اما بنابر محورهای پیش گفته شده می‌‌‌توان گفت که اندیشه سیاسی غزالی متأثر از وجود بحران‏هایی است که درجامعه اسلامی عصر خلافت عباسی به وجود آمده بود. از دیدگاه وی، خلافت سرچشمه اصلی مشروعیت سیاسی در اسلام به شمار می‏آید ولی درعین حال وجود پادشاهان سلجوقی را به عنوان مدعیان جدید قدرت درکنار خلافت به رسمیت شناخته است. نگاه غزالی نسبت به مؤلفه‏های سیاست و قدرت درجامعه اسلامی عصر خلافت عباسی، نگاهی چند بعدی و ژرف است. او می‏کوشد بین اصول و مبانی تفکر سیاسی خود ازیک طرف و واقعیت‏های اجتماعی و ساختار قدرت سیاسی زمانه از طرف دیگر، ارتباط برقرار کند. درحقیقت این ارتباط «پل میان آرمان‏گرایی و واقع‏گرایی»[23] است. شاید بتوان گفت که بزرگترین افتخار نظریه غزالی، در واقع بینی سیاسی آن است و او می‏کوشد شرایط سیاسی زمان خود را با بیانی که با عقاید اهل سنت هماهنگی داشته باشد، توضیح دهد. 



کتابنامه‌:

- آشوری، داریوش؛ «نظریه غربزدگی و بحران تفکر در ایران» در کتاب ما و مدرنیت؛ تهران: صراط، 1377ش.

- ابراهیم حسن، حسن؛ تأریخ الإسلام؛ بیروت: دارلکتب العلمیة، 1421ش. 

- ابراهیمی دینانی، غلامحسین؛ منطق و معرفت در نظر غزالی؛ تهران: امیرکبیر، 1375ش.

- إبن‌‌‌خلدون، عبدالرحمن؛ مقدمه‌؛ ترجمه‌‌‌ی: محمدپروین گنابادی؛ تهران: علمی و فرهنگی، 1383ش.

- احمدی و دیگران، عبدالرضا و دیگران؛ اندیشه‌‌‌ی سیاسی متفکران مسلمان؛ قم: بوستان کتاب، 1387ش.

- بدوی، عبدالرحمن؛ التأریخ السیاسی و الفکر للمذهب السنی فی المشرق الإسلامی؛ مصر: دارالوفاء، 1408ق.

- پولادی، کمال؛ تاریخ اندیشه‌‌‌ی سیاسی در ایران و اسلام؛ تهران: مرکز، 1385ش. 

- توماس، ادوارد؛ غزالی در بغداد؛ ترجمه‌‌‌‌‌‌ی: ذبیح‌‌‌الله منصوری؛ تهران: زرین، 1373ش. 

- حجتی، سید محمدباقر؛ روان‌‌‌شناسی از دیدگاه غزالی و دانشمندان اسلامی؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376ش. 

- حلبی، علی‌‌‌اصغر؛ تاریخ اندیشه‌‌‌های سیاسی در ایران و جهان اسلام؛ تهران: بهبهانی، 1372ش، ص13 با تصرف.

- حنا الفاخوری و خلیل الجر؛ تاریخ فلسفه درجهان اسلامی؛ ترجمه‌‌‌ی: عبدالمحمد آیتی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1377ش. 

- الخطیب، عبدالکریم؛ الخلافة و الإمامة؛ بیروت: دارالمعرفة، 1395م. زرین کوب، عبدالحسین؛ فرار از مدرسه؛ تهران: امیرکبیر، 1385ش.

- زیدان، جرجی؛ تاریخ تمدن اسلام؛ ترجمه‌‌‌ی: علی جواهرکلام؛ تهران: امیرکبیر، 1373م. 

- الزین، حسن؛ الإسلام و الفکر السیاسی المعاصر؛ بیروت: درالفکر، 1997م. 

- شلبی، احمد؛ السیاسة فی الفکر الإسلامی؛ قاهره: النهضة المصریة، 1983م. 

- شیرودی، مرتضی؛ اندیشه‌‌‌های سیاسی مسلمانان؛ تهران: سپهر اندیشه، 1382ش. 

- صالح، صبحی؛ النظم الإسلامیة نشأتها و تطورها؛ بیروت: دارالعلم للملائین، 1992م. 

- عباس حسن، حسن؛ ساختار منطقی اندیشه‌‌‌ی سیاسی اسلام؛ ترجمه‌‌‌ی: مصطفی فضائلی؛ قم: بوستان کتاب، 1387ش.

- عنایت، حمید؛ اندیشه‌‌‌ی سیاسی در اسلام معاصر؛ بهاءالدین خرمشاهی؛ تهران: خوارزمی، 1372ق. 

- غزالی، ابوحامد؛ إحیاء علوم الدین؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، بی‌‌‌تا. 

- غزالی، ابوحامد؛ الإقتصاد فی الإعتقاد؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1403ق. 

- غزالی، ابوحامد؛ الرسائل الوعظیة؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1409ق. 

- غزالی، ابوحامد؛ شک و شناخت؛ ترجمه‌‌‌ی: صادق آئینه‌‌‌وند؛ تهران: امیرکبیر، 1362ش.

- غزالی، ابوحامد؛ فضائح الباطنیة؛ قاهرة: دارالقومیة، 1964م.

- غزالی، ابوحامد؛ قواعد العقاید یا اعتقادنامه‌‌‌ی غزالی؛ ترجمه‌‌‌ی: دکتر علی اصغر حلبی؛ تهران: جامی، 1384ش.

- غزالی، ابوحامد؛ کیمیای سعادت؛ به‌‌‌کوشش: حسین خدیوجم؛ تهران: علمی و فرهنگی، 1374ش. 

- غزالی، ابوحامد؛ معیار العلم فی فن المنطق؛ بیروتک دارومکتبة الهلال، 2000م. 

- غزالی، ابوحامد؛ نصیحة الملوک؛ به تصحیح: جلال‌‌‌الدین همایی؛ تهران: هما، 1367ش. 

- فرزانه‌‌‌پور/ مفتخری، حسین/ طاهره؛ تساهل و مدارا در اندیشه‌‌‌ی سیاسی اسلام؛ تهران: صنم، 1387ش. 

- فیرحی، داود؛ قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام دوره‌‌‌ی میانه؛ تهران: نی، 1378ش.

- فیرحی، داود؛ مبانی اندیشه‌‌‌های سیاسی اهل سنت؛ حکومت اسلامی، سال اول، ش دوم، 1375ش. 

- قادری، حاتم؛ اندیشه‌‌‌های سیاسی در اسلام و ایران؛ تهران: سمت، 1378ش. 

- قادری، حاتم؛ اندیشه‌‌‌ی سیاسی غزالی؛ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، 1370ش. 

- قرضاوی، یوسف؛ سیمای غزالی از منظر موافقان و مخالفان؛ ترجمه‌‌‌ی: فرزاد میرزایی؛ تهران: احسان، 1379ش.

- لائوست، هانری؛ سیاست و غزالی؛ ترجمه‌‌‌ی: مهدی مظفری؛ تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1355ش. 

- ماوردی، ابوالحسن محمدبن حبیب؛ آیین حکمرانی؛ ترجمه‌‌‌ی: دکتر حسین صابری؛ تهران: علمی و فرهنگی، 1386ش. 

- متها، فاروق؛ غزالی و اسماعیلیان؛ ترجمه‌‌‌ی: دکتر فریدون بدره‌‌‌ای؛ تهران: فروزان، 1382ش.

- محمودی، سیدعلی،؛ کاوش عناصر نظریه‌‌‌ی دولت در اندیشه‌‌‌ی سیاسی امام محمد غزالی؛ نام فرهنگ، سال نهم، ش 2و 3، 1378ش.

- المودودی، ابوالأعلی؛ خلافت و ملوکیت؛ ترجمه‌‌‌ی: خلیل احمد حامدی؛ پاوه: بیان، 1405ق.

- میر، ایرج؛ رابطه‌‌‌ی دین و سیاست؛ تهران: نی، 1380ش.

- همایی، جلال‌‌‌الدین؛ غزالی‌‌‌نامه؛ تهران: فروغی، 1342ق.

- نجف‌‌‌زاده، رضا؛ روش‌‌‌شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی؛ تهران: پژوهشکده‌‌‌ی علوم و فرهنگ اسلامی، 1387ش.

- نصر، سیدحسین؛ سه حکیم مسلمان؛ ترجمه‌‌‌ی: احمد آرام؛ تهران: انتشارات امیرکبیر، 1371ش. 

- نیکلسون، رینولد؛ تصوف اسلامی و رابطه‌‌‌ی انسان با خدا؛ ترجمه‌‌‌ی: محمدرضا شفیعی کدکنی؛ تهران: سخن، 1374ش. 






پانوشتها و ارجاعات
--------------------------------------------------------------------------------

[1] -حنا الفاخوری و خلیل الجر؛ تاریخ فلسفه درجهان اسلامی، ص 518 با اندکی تصرف.

[2] - همان؛ تاریخ فلسفه درجهان اسلامی، ص 587-588.

[3] - آشوری؛ «نظریه غربزدگی و بحران تفکر در ایران» در کتاب ما و مدرنیت، ص 135.

[4] -حنا الفاخوری، پیشین، ص 59.

[5] -حلبی، علی‌‌‌اصغر؛ تاریخ اندیشه‌‌‌های سیاسی در ایران و جهان اسلام، ص13 با تصرف.

[6] -از جمله مستشرقانی که به مطالعه و تحقیق در آثار غزالی اهتمام ورزیده‌‌‌اند می‌‌‌توان به افراد زیر اشاره نمود: W. M. w watt ،M.Bouyge ،Louis Massignon، Ignaz Goldziher ،Asin palacios. ر.ک: متها؛ غزالی و اسماعیلیان، ص11. ادوارد توماس تاریخ اولین ترجمه‌‌‌ی آثار غزالی به زبانهای اروپایی را با تفصیل ثبت و گزارش کرده است. ر.ک: ادوارد توماس؛ غزالی در بغداد، ج2، ص708تاص711.

[7] -. ابوحامد غزالی؛ شک و شناخت، ص10.

[8] -1 نیکلسون؛ تصوف اسلامی و رابطه‌‌‌ی انسان با خدا، ج2، ص75.

[9] -. غزالی؛ احیاءعلوم‌‌‌الدین، ج1، ص13. عین عبارت احیاء چنین است: «السیاسة فی استصلاح الخلق و ارشادهم إلی الطریق المستقیم المنجی فی الدنیا و الآخرة».

[10] -همان مؤلف؛ الإقتصاد فی الإعتقاد، ص147.

[11] -غزالی؛ احیاءعلوم‌‌‌الدین، ج1، ص17.

[12] -همان مؤلف؛ الاقتصاد فی الإعتقاد، ص148.

[13] -همان مؤلف؛ نصیحة‌‌‌الملوک، ص106.

[14] - همان مؤلف؛ احیاءعلوم‌‌‌الدین، ج1، ص13 به بعد

[15] -. همان مؤلف؛ احیاءعلوم‌‌‌الدین، ج1، ص17.

[16] - همان مؤلف؛ احیاءعلوم‌‌‌الدین، ج1، ص17.

[17] - ر.ک: همان مؤلف: نصیحة الملوک، ص81.

[18] -1. همان مؤلف؛ کیمیای سعادت، ج1، ص525.

[19] -2. همان مؤلف؛ نصیحة‌‌‌الملوک، صص78-79.

[20] - همان مؤلف؛ مکاتیب فارسی غزالی، ص49.

[21] -همان مؤلف؛ احیاءعلوم‌‌‌الدین، ص139.

[22] - ر.ک: غزالی؛ فضائح الباطنیة، ص182تاص194.

[23] -محمودی؛ سیدعلی، کاوش عناصر نظریه دولت دراندیشه سیاسی امام محمد غزالی، ص 162.